زبان در داستان

زبان

زبان چیست؟

«زبان یک نهاد اجتماعی است.بدین معنی که افراد یک اجتماع به منظور آگاهی از مقاصد و نیات یکدیگر و برای برقراری ارتباط با همدیگر عناصر آن را برقرار کرده‌اند.زبان نه تنها مهم‌ترین وسیله‌ی ارتباطی بشر بلکه پایه‌ی اغلب دیگر نهادهای اجتماعی نیز می‌باشد و به دلیل سرشت اجتماعی خود هماهنگ با اختلاف اجتماعات،مختلف است.به سخن دیگر با این‌که این نهاد در همه‌ی اجتماعات بشری وجود دارد و وظیفه و نقش آن در همه‌جا یکسان است شکل آن الزاما در همه‌ی جوامع یکسان نیست و نحوه‌ی عمل آن در هر اجتماع با اجتماع دیگر آشکارا تفاوت دارد.به طوری که هر شکلی از زبان فقط در میان افراد جماعتی معین می‌تواند وظیفه‌ی برقراری ارتباط و تفاهم را به جای آورد».(باقری،۱۳۷۵ :۱۱)

در تعریف بالا به قراردادی بودن زبان اشاره شده‌است.زبان نهادی است که از یک نظام مشخص برخوردار است و به وسیله‌ی نظم و هدف معینی قراردادی را بین افراد یک جامعه تنظیم می‌کند تا در خدمت ارتباط و درک متقابل یکدیگر باشند.

چرا انسان را حیوان ناطق می‌نامند؟

«وقتی می‌گوییم انسان حیوانی است ناطق در واقع قوه‌ی نطق یا زبان را وجه تمایز نوع انسان با انواع دیگر حیوانات قرار می‌دهیم.به بیان دیگر ادعا می‌کنیم که زبان خصیصه‌ایست منحصرا انسانی.ولی خصوصیات دیگری نیز هست که صرفا متعلق به انسان است مانند لباس پوشیدن،مذهب،اخلاق،نظام زناشویی و بسیاری دیگر.پس چرا به‌جای این‌که قوه‌ی نطق یا زبان وجه تمایز انسان با حیوانات دیگر قرار گیرد،دیگر از این ویژگی‌های انسانی به عنوان وجه تمایز در تعریف بالا به کار نرفته‌است؟مثلا چرا گفته نشده انسان حیوانی است اخلاقی یا مذهبی یا چیزی مانند آن؟پاسخ این سئوال جان کلام است:به این دلیل که پدیده‌هایی چون مذهب و اخلاق و زناشویی و غیره پدیده‌هایی صددرصد اجتماعی هستند ولی زبان گو این‌که در اجتماع و از اجتماع آموخته می‌شود پدیده‌ای صرفا اجتماعی نیست.به نظر محققان جدید قسمت بزرگی از ساخت زبان و نیز قسمت عمده‌ای از مکانیسم یادگیری آن از راه تکامل زیستی بشر در طول قرن‌ها به وجود آمده‌است و امروز ذاتیِ ذهن همه‌ی انسان‌ها در سرتاسر جهان شده‌است...بنابر نظر این دانشمندان زبان مهم‌ترین خصوصیت ذاتی یا غیر عرضی انسان است که می‌تواند وجه تمایز او با حیوانات دیگر قرار گیرد و جمله‌ی انسان حیوانی است ناطق نیز دقیقا همین نکته را بیان می‌کند».(باطنی،۱۳۸۵ :۱۲)

نشانه چیست؟

«زبان آن نهاد اجتماعی است که از نشانه استفاده می‌کند.هر چیز که نماینده‌ی چیز دیگری جز خودش باشد یا به عبارت دیگر بر چیز دیگری جز خودش دلالت کند نشانه نامیده می‌شود.

انواع نشانه

نشانه‌هایی که در زندگی اجتماعی بشر به کار گرفته می‌شود می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

نشانه‌ی تصویری

نشانه‌ای که میان صورت و مفهوم آن مشابهتی عینی و تقلیدی است.مانند نقش مار که بر خود مار دلالت می‌کند.

نشانه‌ی طبیعی

همان نشانه‌ی عقلی و طبعی است.یعنی نشانه‌ای که میان صورت و مفهوم آن رابطه‌ی هم‌جواری یا تماس هست.مثلا رابطه‌ی میان دود و آتش و میان جای‌پا و رونده.

نشانه‌ی وضعی

یعنی نشانه‌ای که میان صورت و مفهوم آن هم‌چنان رابطه‌ی هم‌جواری و پیوستگی هست اما این رابطه قراردادی است نه ذاتی و خود به خودی.مانند دلالت نور قرمز در سرچهارراه بر عبور ممنوع».(نجفی،۱۳۷۸ :۱۵و۱۶)

 

تفاوت نشانه‌های طبیعی و تصویری با نشانه‌های وضعی

«دلالت نشانه‌های تصویری و طبیعی نزد همه‌ی جوامع بشری تقریبا یکسان،یا لااقل بی‌نیاز به آموختن،قابل درک است؛و حال آن‌که دلالت نشانه‌های وضعی مسبوق بر آموزش و فراگیری است و بنابراین نزد هر جماعتی به صورتی متفاوت با صورت رایج نزد جماعت دیگر است».(نجفی،۱۳۷۸ :۱۶)

اجزای نشانه‌ی زبانی

«هر علامت یا نشانه‌ی زبانی همانند سکه دو رویه دارد.در زبان فارسی واژه‌ی بلبل بر پرنده ی خاصی دلالت می‌کند.لذا صورت ملفوظ و مکتوب بلبل یک رویه‌ی آن است و آن پرنده‌ی کوچک خوشخوان که مفهوم این واژه است رویه‌ی دوم آن به شمار می‌آید.رویه‌ی نخست را دال و رویه‌ی دوم را مدلول و رابطه‌ی میان این دو  دلالت خوانده می‌شود.کلمه‌ی دال را لفظ و مدلول را معنی می‌گویند».(باقری،۱۳۷۷ :۳۶)

وظایف یا نقش‌های زبان

«زبان یک نقش اصلی(ایجاد ارتباط)و سه نقش فرعی(تکیه‌گاه اندیشه و حدیث‌نفس و ایجاد زیبایی هنری)دارد...دومین نقش زبان یعنی تکیه‌گاه اندیشه چندان در خور ارزش و اهمیت است که می‌توان آن را هم‌سنگ نقش اصلی دانست.

الف)ایجاد ارتباط

زبان پیش از هر چیز برای ایجاد ارتباط میان افراد جماعتی معین به کار می‌رود...نخستین و اساسی‌ترین نقش زبان همین است زیرا بشر در اجتماع ناگزیر است که تجربه‌اش را به دیگران منتقل کند . متقابلا تجربه‌ی دیگران را دریابد و برای این منظور ابزاری ساده‌تر و در عین حال کامل‌تر و کارآمدتر از زبان در اختیار ندارد.

 

 

 

ب)تکیه‌گاه اندیشه

زبان علاوه بر این‌که به کار ارتباط می‌رود ابزار تفکر منطقی نیز هست چندان که اگر فعالیت ذهن آدمی در قالب زبان انجام نگیرد جای شک است که بتوان نام اندیشه بر آن نهاد.قدر مسلم این است که هر گونه فعالیت فکر حتی در تنهایی و خاموشی به مدد کلام صورت می‌گیرد.

ج)حدیث‌نفس

انسان در بسیاری از موارد زبان را برای بیان حالت‌های عاطفی شخصی و تحلیل احساسات فردی خود و نه لزوما به منظور ایجاد ارتباط با دیگری به کار می‌برد و بنابراین در این موارد معمولا به واکنش شنوندگان احتمالی توجه‌ی چندانی نمی‌کند یعنی به خلاف کاربرد زبان روزمره از ایشان انتظار رفتار متقابل و حتی تفاهم ندارد گویی که در تنهایی با خود سخن می‌گوید.

د)ایجاد زیبایی در کلام که آن را می‌توان نقش هنری زبان نیز نامید.

چون در زبان روزمره باید نقش ارتباطی خود را هرچه سریع‌تر و ساده‌تر انجام دهد گوینده معمولا به خود کلام و حتی به درستی عبارت توجه چندانی ندارد و همین‌قدر که مقصود او فورا حاصل شود برایش کافی است.اما در بعضی موارد خاصه در جایی که رفع نیازمستقیم و مبرمی در میان نباشد،گوینده به تزیین گفته‌ی خود می‌پردازد».(نجفی،۱۳۷۸ :۳۴تا۳۸)

نقش ارتباطی زبان

«هر ارتباطی دست کم سه رکن دارد:

الف)کسی که ایجاد ارتباط می‌کند یا فرستنده؛

ب)چیزی که به وسیله‌ی آن ارتباط حاصل می‌شود یا پیام؛

ج)کسی که با او ارتباط حاصل می‌کنند یا گیرنده».(همان:۳۹)

سه رکن یاد شده را در متن ادبی می‌توانید به ترتیب نویسنده و متن و خواننده بدانید.بدون شک هرگونه اختلال و ناهماهنگی بین سه رکن اصلی ارتباط،اعضای آن را در ایجاد ارتباط دچار مشکل می‌کند.

صورت‌های زبان

زبان به دو صورت نوشتار و گفتار است.عده‌ای ارجحیت را به نوشتار و عده‌ای دیگر از جمله زبان‌شناسان ارجحیت را به گفتار داده‌اند.

«به طور کلی در دستور‌نویسی و مطالعات سنتی به نمود مکتوب زبان یعنی نوشتار بیشتر اهمیت می‌دادند تا نمود ملفوظ زبان یعنی گفتار.ولی در زبان‌شناسی گفتار بر نوشتار رجحان دارد و پایه مطالعات و بررسی‌های زبان‌شناسی قرار می‌گیرد.زبان‌شناسان برای تقدم گفتار بر نوشتار دلایلی ارائه نموده‌اند از جمله :

۱هنوز در دنیا جوامعی هستند که خطی ندارند و فقط از نمود ملفوظ زبان استفاده می‌کنند.

۲حتی در جوامعی که خط وجود دارد همه‌ی مردم با ان آشنا نیستند و نمی‌توانند بخوانند و بنویسند.

۳در روند فراگیری نمودهای زبان نیز آدمی ابتدا گفتار را به صورت طبیعی فرا می‌گیرد و سپس خط را در مدرسه می‌آموزد.

۴اغلب دانشمندان تاریخ پیدایش زبان را حدود یک میلیون سال پیش تخمین زده‌اند در حالی‌که تاریخچه‌ی پیدایش ابتدایی‌ترین نوع خط را نمی‌توان از حدود ده هزار سال پیش فراتر برد.

۵ممکن است خط یک جامعه بر اثر تحولات مختلف سیاسی و فرهنگی و نظایر آن تغییر بیابد ولی زبان گفتاری معمولا از چنین تغییراتی مصون است و از تغییر خط تبعیت نمی‌کند.

۶در زبان گفتاری لحن کلام و یا به عبارت کلی‌تر خصوصیات زبر زنجیری از قبیل آهنگ و تکیه و مکث همراه با حالت‌های رخساری و حرکات مجموعه‌ای از ممیزات را تشکیل می‌دهند که اطلاعات جانبی دیگری را اضافه بر آن‌چه در قالب کلمات ادا می‌شود در اختیار شنونده می‌گذارند. در حالی‌که زبان نوشتاری نمی‌تواند از این ممیزات بهره بگیرد».(باقری،۱۳۷۵ :۱۹و۱۸)

دانستن قواعد دستوری

یکی از عناصر اصلی داستان زبان است.نویسنده می‌بایست از دستور زبان به خوبی اطلاع داشته باشد.به خاطر داشته باشید که ابزار اصلی نویسنده برای نوشتن کلمه است.اگر نویسنده نداند و نتواند چگونه و کجا کلمه را به خدمت داستان در بیاورد، کارِ سخت نوشتن برایش دشوارتر خواهد شد.تسلط بر نکات دستوری و آیین نگارش و هم‌چنین استفاده از امکانات غنی زبان فارسی اعم از آرایه‌های ادبی به طور مثال تشبیه و کنایه و استعاره و ایهام را بشناسد و به درستی در متن از آن‌ها استفاده کند.از طرفی نویسنده باید کارکردهای دیگر زبان را که می‌تواند در قالب طنز و گفت‌وگو و توصیف به کار گیرد بشناسد.بهتر است جملات در داستان کوتاه و گویا باشد.ایجاز یکی از نکاتی است که در زبان داستانی مورد توجه است؛نقطه‌ی مقابل ایجاز،اطناب است که به معنای طولانی کردن جملات در متن ادبی است بدون این‌که به روند کار کمک کند.پیچیده کردن جمله‌ی ساده‌ای که قرار است اطلاعی به خواننده بدهد و یا طولانی کردن بیش از حد یک صحنه و یا موقعیت همگی در روند داستان تاثیرگذار است.نویسنده باید متناسب با حال و هوای شخصیت و موضوعی که برای روایت داستان انتخاب کرده است زبان مناسبی برای متنش پیدا کند.

زبان نوشتاری(ادبی) و زبان گفتاری(محاوره‌ای)

زبان در متن می‌تواند به دو گونه‌ی کلی به کار برود.زبانی نوشتاری و یا زبانی گفتاری.زبان نوشتاری که با تکیه بر علم نویسنده بر رعایت نکات دستوری و دانستن قواعد درست چیدمان جمله است و زبان گفتاری و یا محاوره‌ای،زبانی است که در ادبیات شفاهی استفاده می‌کنیم و الزاما قواعد صرف و نحوی که در زبان نوشتاری باید رعایت شود، در آن مد نظر نیست.

 

 

 

 

خلاصه‌ی مطلب

۱زبان مجموعه‌ای از نشانه‌های قراردادی است که برای ایجاد ارتباط انسان‌ها با یکدیگر به کار می‌رود.

۲زبان فصل جداگر انسان از حیوان است؛پدیده‌ای صرفا اجتماعی نیست.به نظر محققان جدید قسمت بزرگی از ساخت زبان و نیز قسمت عمده‌ای از مکانیسم یادگیری آن از راه تکامل زیستی بشر در طول قرن‌ها به وجود آمده‌است و امروز ذاتی ذهن همه‌ی انسان ها در سرتاسر جهان شده‌است.

۳ هر چیز که نماینده‌ی چیز دیگری جز خودش باشد یا به عبارت دیگر بر چیز دیگری جز خودش دلالت کند نشانه نامیده می‌شود.

۴نشانه‌ها یا تصویری هستند یا طبیعی و یا وضعی.

۵تفاوت نشانه‌ی وضعی با نشانه‌های تصویری و طبیعی در این مسئله است که نشانه‌های وضعی را باید آموخت چرا که این نشانه‌ها قراردادی است و در جوامع مختلف معناهای متفاوتی را دارد ولی دو نشانه‌ی تصویری و طبیعی احتیاجی به آموزش ندارند.

۶اجزای نشانه دال و مدلول است که دلالت را تشکیل می‌دهد.دال،لفظ است و مدلول معنی.

۷وظایف یا نقش‌های زبان:ایجاد ارتباط،تکیه‌گاه اندیشه،حدیث‌نفس و ایجاد زیبایی در کلام.

۸هر ارتباطی سه رکن دارد:

الف)کسی که ایجاد ارتباط می‌کند یا فرستنده؛

ب)چیزی که به وسیله‌ی آن ارتباط حاصل می‌شود یا پیام؛

ج)کسی که با او ارتباط حاصل می‌کنند یا گیرنده

۹زبان به دو صورت کلی نوشتار و گفتار است.

۱0زبان‌شناسان گفتار را ارجح می‌دانند و دستورنویسان نوشتار را برتر می‌دانند.

۱۱نویسنده باید به قواعد دستوری و آیین‌نگارش زبان خود مسلط باشد و امکانات استفاده از زبان را بشناسد.

۱۲جملات کوتاه(ایجاز) و پرهیز از زیاده گویی(اطناب)،مناسب زبان داستانی است.


  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 815بار
  • انتشار : پنج شنبه 2 مهر 1396 - 22:15